کتاب لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف بدون سانسور

(دیدگاه کاربر 5)

350,000 تومان

رمان لولیتا ، با روایت یه مرد میانسال و تحصیل کرده به اسم  همبرت شروع می‌شه که به دختر بچه ها گرایش جنسی داره !

اولین و مهم‌ترینش هم دختر ۱۲ ساله‌ایه به اسم دلورِس هِیز، که همبرت بهش می‌گه لولیتا

 اما قضیه فقط یه رابطه‌ی ممنوعه و بیمارگونه نیست. ماجرا اینه که همبرت، راوی داستانه و یه راوی فوق‌العاده باهوش، بازیگر، و دروغگوئه. انقدر با کلمات قشنگ و ادبی حرف می‌زنه که گاهی ممکنه حواست پرت بشه و نفهمی دقیقاً داره چی کار می‌کنه.

همین تناقضه که کتاب رو انقدر قوی می‌کنه !

برای توضیحات بیشتر در مورد کتاب به پایین صفحه بروید و برای خرید این کتاب از هشتگ کتاب روی دکمه افزودن به سبد خرید کلیک کنید

ارسال رایگان برای خرید اول شما

با افتخار هزینه ارسال اولین سفارش کتاب تان را مهمان ما هستید ! 

خرید کتاب با ترجمه روان از بهترین ناشران

لذت خرید کتاب با ترجمه ای روان از بهترین ناشران را با ما تجربه کنید 

توضیحات

داستان چیه؟

داستان از زبان یه مرد میانسال به اسم  همبرت روایت می‌شه که به شکل بیمارگونه‌ای شیفته‌ی دختربچه‌هاست و توی این مسیر، عاشق یه دختر ۱۲ ساله به اسم دلورِس می‌شه که خودش بهش می‌گه “لولیتا”.

لحن داستان اول شخصه و باعث می‌شه خودت رو توی ذهن یه آدم پیچیده و گاهی چندش‌آور پیدا کنی. همبرتی که با یه زبان فوق‌العاده شاعرانه و فریبنده داره بدترین کارهای ممکن رو توجیه می‌کنه

یه راوی که مغزتو بازی می‌ده

این یکی از بزرگ‌ترین ترفندهای ناباکوف نویسنده داستانه  تو با چشم‌های همبرت داری داستان رو می‌بینی اون خودش رو خیلی شیک و عاشق‌پیشه نشون می‌ده می‌گه «من لولیتا رو دوست دارم». ولی سوال اینجاست:واقعاً دوستش داره؟ یا داره با کلمات قشنگ خودش رو توجیه می‌کنه؟

 ناباکوف این‌جوری مغزتو می‌چسبونه به کتاب. یه جاهایی دلت واسه همبرت می‌سوزه. یه جاهایی از خودت بدت میاد که چرا دلت براش سوخت! چون می‌فهمی اون چیزی که می‌خواد، عشق نیست، شهوته !

لولیتا کیه واقعاً ؟

نکته‌ی جالب اینجاست: ما لولیتا رو واقعاً نمی‌شناسیم. چون صداش توی داستان خیلی کم شنیده می‌شه. اون فقط از نگاه همبرت تعریف می‌شه. و این دقیقاً همون چیزیه که ناباکوف داره روش دست می‌ذاره: چطور یه قربانی می‌تونه توی روایت گم بشه، چون همه‌چی از زبانِ متجاوز داره گفته می‌شه.

لولیتا یه دختر عادیه. پر از حس و حالای نوجوونی. شیطونه، لجبازه، اما تو دلش یه دنیای ترس و تنهایی داره. اون نه یه اغواگره، نه یه دختر ساده. فقط یه بچه‌ست که افتاده دست یه آدم اشتباهی.

معرفی کتاب لولیتا

هنوز یادم هست که دوران راهنمایی ، یه کسی بود که سر کوچه ی مدرسه مون دید می زد .تو ماشین می نشست ، موقعیت رو بررسی میکرد و تا مطمئن میشد اون دانش آموز تنهاست ، به شیشه ی ماشینش می کوبید تا نگاه اون دختر رو متوجه پایین تنه ش کنه . گاهی جرأت میکرد و پیاده میشد و قبل اینکه دانش آموز از همه جا بی خبر به مدرسه برسه ، بهش درکونی ای میزد و با رضایت به ماشینش بر می گشت. تا یه مدت کسی به مدیر مدرسه نمی گفت که اون مرد ، کار هر چند روز یه بارش چی هست . بچه ها احساس شرم و حتی گناه می کردن که چنین چیزی رو اطلاع بدن . آخر سر یکی شجاعت به خرج داد و شر اون آدم رو کم کردن . اما معلوم نشد که اون مرد بعد از مدرسه ی ما ، چه جای دیگه ای رو برای لذت بیمار گونه ش در نظر گرفته و چند نفر دیگه باید از کارش آسیب ببینن .

مسئله ی رو مخ دیگه ای که وجود داشت ، این بود که از دبستان تا دبیرستان ، شاهد ازدواج همکلاسی هام بودم . برام جای سوال بود چرا یه دختر ۱۴ ساله باید با مردی که چند برابرش سن داره ازدواج کنه و حتی بخاطر این پیوند بهشون تبریک بگن .
حالا که فکر میکنم ، کودک همسری چیز وحشتناکی بوده و هست که اون موقع درکش نمی کردیم . همکلاسی های من مثل شکوفه هایی بودن که تو دست آدم های پدوفیلی پژمرده میشدن و چون کسی ازشون خبری نداشت ، فکر میکردیم هنوز سرزنده و شادابن . اما چه کسی می دونست اون ها چه چیزهایی رو تجربه میکنن؟

لولیتا داستان دور از ذهنی نیست هامبرت روایت دیدگاه همون آدمی هست که وقتی داشتی از مدرسه برمیگشتی ، به طرز عجیبی بهت خیره شد
پس نباید انتظار داشته باشی که هامبرت یه آدم عادی باشه . تو داستان رو از زبون کسی میشنوی که باعث شد تو خیابون احساس ناامنی کنی .

هامبرت، شخصیتی است با جنون شهوت، اما نه شهوتی معمول، بلکه شهوتی پلید نسبت به دخترهای ۹ تا ۱۴ ساله، که البته او در طول رمان در تلاش است که خود را بی‌گناه نشان دهد…

هامبرت در ابتدای داستان می‌گوید:

“در دنیای واقعی با تعدادی از زنان که سینه‌های کوچک و بزرگ داشتند رابطه‌ی جنسی طبیعی داشتم اما در دنیای خیال ذهنم در آتش شهوت نسبت به دخترانی می‌سوخت که بین ۹ تا ۱۴ سال داشتند اما چون می‌ترسیدم و آدم قانونمندی بودم، هیچ‌وقت به آن‌ها نزدیک نشدم.”

این یه کتاب عادی برای یه خواننده ی عادی نیست . تو قرار نیست از رابطه ی هامبرت با لولیتا لذت ببری و پروانه ها رو تو شکمت احساس کنی . قرار هست به فاک بری !

راوی باهات صادق نیست و تو نمیتونی بهش اعتماد کنی . باید از جزئیات بیخیال نگذری و با تمرکز بخونیشون ؛ وگرنه بدجور رکب میخوری .
چیزی که هر داستان نویسی اونو میدونه اینه که داستانی جذاب هست که بتونه حس های مختلفی رو در خواننده برانگیخته کنه.
کاری که این کتاب به بهترین شکل انجام داد و باعث حس تنفر شدید من از هامبرت شخصیت اصلی کتاب شد. دروغگو ترین و کثیف ترین شخصیتیه که تا حالا دیدم.

از صفحه به صفحه و خط به خط کتاب نبوغ ناباکوف( نویسنده) میباره و جرأت نوشتن در مورد موضوعی که تا این حد تابو و ممنوعه هست رو هیچکس به جز ناباکوف نداره.

در نهایت میخوام بگم نابوکوف نابغه ای بود که شاهکاری به اسم لولیتا خلق کرد. حداقل کاری که میتونی بکنی این هست که سطحی نخونیش چون در این صورت انگ هایی به کتاب میزنی که منصفانه نیست 🙂

 متن کتاب لولیتا 

پافشاری میکنم تا دنیا بداند که چقدر لولیتایم را دوست دارم, این لولیتا, رنگ پریده و کثیف و گنده با بچه ای دیگر در شکمش, اما همچنان چشم خاکستری, هنوز مژگان دوده ای, هنوز قهوه ای فام مایل به قرمز و بادامی رنگ, همچنان کارمنسیتا, همچنان مال من; بیا زندگی را عوض کنیم, بیا برویم جایی که هرگز از هم جدا نشویم; اوهایو؟ جنگل های وحشی ماساچوست؟
حتی اگر چشم های او چون چشم های نزدیک بین ماهی کوچک شود و نوک پستان هایش ورم کند و ترک بردارد و دلتای ظریف و زیبای جوان و مخملی اش آسیب ببیند و پاره شود, حتی آن موقع هم از عشق دیدن صورت عزیز و رنگ پریده ات دیوانه خواهم شد, از صدای ناب و پر جنجال و جوانت, لولیتای من.

 

برای خرید کتاب لولیتا نسخه بدون سانسور روی دکمه افزودن به سبد خرید در اول صفحه کلیک نمایید

توضیحات تکمیلی
نظرات (5)